روزی مجنون ار روی سجاده ی شخصی عبور کرد
مرد نماز را شکست و گفت
مردک در حال راز و نیاز با خدای خود بودم برای چه این رشته را بریدی؟؟
مجنون جواب داد عاشق بنده ای بودم و تو را ندیدم تو که عاشق خدا بودی چطور مرا دیدی؟؟!!
گیرم که هزار مصحف از بر داری
با آن چه کنی که نفی کافر داری؟
سر را به زمین چه می نهی بهر نماز؟
آن را به زمین بنه که در سر داری!